بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

نامه های هرگز پست نشده

سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۲ ق.ظ

نظری باز به این شوروی تنها کن

دل من دستخوش موج فروپاشی هاست


" مرتضی عابدپور لنگرودی "


گاهی وقت ها انقدر دلم هوایت را می کند که هر شانه ای می بینم، فکر می کنم تویی...دلم می خواهد سرم را روی شانه‎اش بگذارم و بگویم دلم درد می کند. نه از آن دل درد هایی که با چایی نبات خوب می شود و نه از آن دل درد هایی که مامان، نبات داغ درست کند و بگوید رفع سردی می‎کند، بخور...

 دلم یک جور دیگری درد می کند انگار که یک نفر نشسته باشد درونش و چسب زخم هایی را که چسبانده ام با بی رحمی تمام از دیواره ی دلم جدا می کند. یک سوزش عجیبی ست شبیه زخمی که بعد از مدت ها قرار است باز شود و هوا بخورد..آب بخورد.. دلم یک طوری درد می کند که هیچ قرص مسکنی دردش را تسکین نمی دهد. من که می دانم اگر سرم را روی شانه‎ات بگذارم و بگویم دلم درد می کند، تو حرف هایی بلدی که حال گوش ماهی های دلم را خوب می کند..

باور کن که هیچ راه دیگری وجود ندارد.


  • ۹۴/۰۴/۲۳
  • خانوم ِ لبخند:)

نظرات (۱۲)

عاااااااالی بود........
خیلیییییییییی با این دلنوشته موافقم ........
خیلییییییییییییییییی ..
هیییی
پاسخ:
قربانت دخترم... عالی که تویی: ) 
تو تنها کسی هستی که با نگات منه خسته رو تا خودت میبری:(
پاسخ:
....
  • سیدمحمدباقر سرافراز
  • بسیار زیبا بود
    پاسخ:
    ممنون لطف دارین :)
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • آخ آخ... امان از اون دردایی که فقط یه درمون دارن و.........
    امان از اکسیرهای راه دور
    پاسخ:
    درد هایی که فقط یه درمون دارند شبیه مساله هاییه که فقط یه روش حل مساله دارن.. وای از روزی که تو امتحان بیان.. 
    الان این شانه که آن شانه نیست انشاالله ؟ اتصال شانه به شانه و اینها :))))) فردش هم فکر کنم همان فرد شانه مال معروفِ ما نباشد ، هان ؟ :)))
    پاسخ:
    کدوم شانه؟  شانه مگه ما داشتیم قبلا؟ :)))))))
    نهههه اون کپی رایتش برا رفیقمونه، من جسارت نمیکنم :))))))))
    خدا بگم چکارت نکنه، انقد خندیدم :))))
    هایده یه شعر داره میگه: سر به روی شانه ها مهربانت می گذارم، عقده دل می گشاید گریه ی بی اختیارم آها ها هاه ههاااا :)))))
    پاسخ:
    بله بله بانو هایده گل گفتن :))
    من به شخصه تحت تاثیر این آهااا هااایی ههااا ی آخرش قرار گرفتم  ممار :)))))
    حانیه :))

    نمیدونم نوشته های تو چه خاصیتی دارن که هربار موقع کامنت دادن چنددقیقه فکر میکنم برای این کلمات قشنگ چی بنویسم؟! و هربار به بدترین شکل ممکن نظر میدم :دییی
    پاسخ:
    نگاری چقدرم که من دلم برات تنگ شده دختره :*

    نه بابا نگار فکرتو آزاد کن با فکر آزاد کامنت بزار عشقی ^_^
    و مطمئن باش هر بارم من کامنتات رو میبینم چه ذوقی دارم برا خوندنش :)))
  • آلبرت کبیر
  • سلام ... کمرم گرفت تا رسیدم اینجا :))
    خدا نگم چیکارت کنه نشستی جملات عارفانه یا شایدم عاشقانه مینویسی ؟؟؟ اسم خودتم گذاشتی مهندس ؟؟؟ :)))
    الان کاملا تخریب شخصیت شدی یا ادامه بدم ؟؟؟ :دی
    پاسخ:
    سلام :))) آقا خودت دیسک کمر داری میندازی تقصیر ما؟:)))
    ینی میخوای بگی مهندسا حق عاشقانه نوشتن ندارن؟: یعنی دل ندارن؟:))))) یعنی زندگی همش فرمول و ریاضیه ؟:)))

    خوب جواب دادم یا نه ؟دیییی
    خواستم سلامی عرض کنم فقط😁
    پاسخ:
    سلام و درود بر تو ای یار قدیمی ^__^
    عاقا یعنی چی من میخوام تو جنگ و صلح کامنت بذارم 
    پاسخ:
    :))))))
    خب شما اختیار داری، هرجا که دلت خواست درباره ش کامنت بذاری :))))

    +هدر رو خصوصی گذاشته بودی،  قضیه نداره خیلی... یه حسی بین غرق شدن و نجات پیدا کردنه... بین امید و نا امیدی.. حس خودم و برداشت آزاد البته :-D 
    بسیار هم خوب است البته بخش امید و نجات
    پاسخ:
    بله که ^___^
  • ساکن چهارخانه ی پیراهنش ...
  • تو از چشم های من حتی میفهمی چه مرگمه ..!
    پاسخ:
    چشم هام رو بلدی ...چند واحد "من شناسی" پاس کردی مگه...!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">