بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

خود سانسوری

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۱۹ ق.ظ


چندوقت پیش تو دانشگاه باید موضوعی رو برای درس "شیوه‎ی ارائه فنی مطالب" انتخاب می‎کردیم و گروهی روش کار می‎کردیم. به پیشنهاد من قرار شد دست بذاریم رو موضوع ِ جذاب و البته پُر تنش ِ شبکه‎های اجتماعی و چون ارائه‎ی شفاهی در کلاس به عهده‎ی من بود، خیلی با این موضوع درگیر شدم و زیاد خوندم و یادداشت برداری کردم تا ارائه‎ی مسلطی داشته باشم. نتیجه‎ی کار بسیار مطلوب بود و به جمع بندی خوبی درباره‎ی این موضوع رسیدم و درست و غلط‎ها رو بهتر شناختم.

یه قسمتی از ماجرا مربوط به فیس.بوک می شد که طی بیانیه‎ای منتشر کرده بود، از این امکان برخورداره که به محض اینکه کاربر در صفحه‎ی شخصی خودش لاگین کنه و مطالبی رو به عنوان پیش‎نویس بنویسه اما قبل از اینکه پستش رو منتشر کنه، پشیمون بشه و نوشته‎ش رو پاک کنه، با اینکه این پیش‎نویس در معرض دید قرار نمیگیره اما در سرورهای فیس.بوک سیو میشه و این کار در راستای جلوگیری از خودسانسوری افراد صورت می‎گیره. در واقع با ارسال کدهایی به مرورگر شما، اون چیزی که تایپ می‎کنید تحلیل می‎شه و در اختیار فیس.بوک قرار میگیره .البته بعدها فیسبوک در طی نامه‎ای کتبا به مخالفین این کار دلگرمی داد که مطمئن باشن نوشته‎هاشون هرگز منتشر و رهگیری نخواهد شد و خیالشون راحت باشه.

در واقع اینکه شما نوشته‎ای رو بنویسین و از انتشارش پشیمون بشین، از نظر فیس.بوک خودسانسوری تلقی میشه... داشتم فکر می‎کردم نصف بیشتر پست‎هایی که توی وبلاگم نمی‎نویسم و بین گزینه‎ی سکوت و نوشتن، سکوت رو انتخاب می‎کنم، به خودسانسوری‎های خودم برمیگرده، نه به استفاده از شبکه‎های اجتماعی دیگه که حداقل مورد ِ علاقه‎ی من نیستن و سعی می‎کنم یه دید منطقی ازشون داشته باشم و اگر قرار بر نوشتن باشه، وبلاگ محبوب‎ترین جاست برام... هرچند با درج ِ ریز ِ جزئیات زندگی ِ روزمره، هیچ زمانی موافق نبودم اما از خودسانسوری و اونچه که باید نوشته بشه و نوشته نمیشه اما به جاش بغض میشه توی گلو، متنفرم.


  • ۹۴/۰۶/۳۱
  • خانوم ِ لبخند:)

نظرات (۸)

چه جالب!
ابنو درباه ی فیس بوک نمیدونستم.
به قول شما نباید جزئیات زندگی رو تو وب نوشت ...
اما گذاشتن خیلی چیزا تو دل آدمم خوب نیس ...
پاسخ:
خوبه که ما چارچوب داشته باشیم طبق عقاید خودمون..
آره دل آدمم گنجایشش یه حدیه زهرا : )
سلام حانیه جان..خوبی؟
نبینم دلت گرفته باشه ها عزیزم...
پاسخ:
سلام نگار جانم : ) الحمدلله شکر : )
فدای شما عزیزم..
نبینم دلت گرفته باشه حانیه جان..دوست دارم همیشه دلت آروم و شاد باشه و دلیل ننوشتنت شلوغی های دنیای واقعی باشه.
پاسخ:
قربون تو برم من:*
دله دیگه نباید سر به سرش گذاشت..خودش خوب میشه : )

واقعا اگر فی.س بو.ک همچین کاری میکرده خیلی کار زشت و غیر اخلاقی ای بوده، چه خودشم توجیه میکرده اسم خودسانسوری گذاشته روش...

وبلاگ... اصلا یه چیز دیگست، چه پست موقت باشه چه منتشر باشه :) :*
پاسخ:
اینو طبق گفته ی خودشون مستند نوشتم :)) باید باور کنیم تکنولوژی مرز حریم های خصوصی رو دریده و پاشو فراتر گذاشته ثریا..

وبلاگ خونه ی ماست :)
  • مجتبی وحدتی
  • یه سری چیزا هست که اصلا معلوم نیست چرا توی مردم بد یا خوب تلقی می شن و واقعا انسان باید بیاد بشینه و ریشه یابی کنه ببینه از کجاست اینا واقعا؟
    مثلا همین بحث خودسانسوری. یه سری حرفا هست که تا می زنی بهت می گن داری خودسانسوری می کنی. خب که چی؟ شما فوضولی؟ از اینکه اطلاعات کم بهت رسیده داری تلف می شی؟! هوش و ذکاوتت زیاده؟! زندگی من کف دستته؟! البته بعضیا با خودسانسوری دروغ می گن. این مدل خودسانسوریو منم قبول ندارم. اما یه مدل خودسانسوری هست که اتفاقا دوست دارم و بنظرم شجاعت می خواد. توی فیلم بیفور سانرایزه(تریلوجیه) (اگر اشتباه نکنم)، مرده نویسنده ی یه کتاب پرفروشه. اول فیلم خبرنگار ازش می پرسه بنظرتون کتابی که نوشتید آتوبیوگرافی نیست؟ بعد طرف خیلی جواب خوبی می ده. می گه خانوم کدوم نویسنده چیزی رو که می نویسه رو از پنجره ی نگاه و زندگی یکی دیگه می بینه؟
    پاسخ:
    ریشه یابی کار سختیه...هرکسی خودش رو بهتر از دیگران میشناسه به نظرم.. آدم باید ریشه ی رفتارها رو اول تو خودش جستجو کنه...
    بحث من قطعا مسائل شخصی نبودند..کسی که ریز مسائل شخصی خودش رو در دید عموم قرار میده باید منتظر رفتارهای مردم کم طاقت مون هم باشه که بعضا خیلی دوس دارن از همه چی زندگی طرف سر دربیارن.
    خودسانسوری شاید شجاعت نباشه ..بیشتر به نظر میرسه فداکاری باشه!

    عجب دیالوگی...! افق دیدی که هرکدوم از ما داره با هم متفاوته قطعا
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • خود سانسوری خیلی بده :(
    من یه مدت برای این که خودمو خالی کنم رو کاغذ مینوشتم. اما بعد دیدم اونجا هم دارم خودمو سانسور میکنم.  من آدم درونگرایی بودم. از روزی که وبلاگ نویسی رو شروع کردم تصمیم گرفتم خودمو سانسور نکنم... کم کم شخصیتم تغییر کرد. الان دیگه بیشتر برونگرا شدم:)
    اما بعد از یه مدت حتی تو وبلاگتم نمیتونی خودت باشی... باید از جملات مبهم استفاده کنی... گاهی چیزایی مینویسی که فقط خودت ازشون سر در می آری... رفتم تو اینستا فکر کردم اونجا شرایط بهتر میشه اما انقدر فامیل فالوم کردن که اونجا حتی از وبلاگم هم بیشتر دست و بالم بسته است.... وبلاگ از هرجایی برای این که خودت باشی بهتره:)
    بعضی وقتا باید یه جایی داشت که هیچکس جز خودت ندونه کجاس... برای گفتن حرفای مگو.... برای این که دست از خودسانسوری برداری.
    برای من خوب بود... چون کم کم مبهم ندشتن رو یاد گرفتم. اما کلا خودسانسوری چیز بدیه.
    پاسخ:
    ولی من برای همیشه همون درونگرایی که بودم موندم... یه تئوری دارم که شادی هام با بقیه، غم هام سهم خودم...به شدت دلم اونجایی رو که میگی هیچکس جز خودت ندونه کجاس، رو دنبالش می گردم..حتما یه روز اونجا رو پیداش می کنم و همه رو تو گوشش می خونم..همه حرفهای مگو رو براش تعریف می کنم،یه دل سیر براش گریه میکنم، شاید سبک شدم.

    اینستا به نظرم فقط به درد لذت بردن از هنر عکاسی میخوره و لاغیر یاسی..
  • 🍁عارفه الزهرا🍁
  • سلام  عزیزما...چن وقتیه ببرمامابلاگیهشدم ببخشید بهتون سر نمیزنما..الان اومدم ...بوس بوس.
    راستی این مطلب درمورد فیس بوک جالناک بود
    پاسخ:
    سلام عزیز دلم عارفه جان :)
    ایشالا سلامت باشی مامان ..خوش اومدی حالت خوبه ؟: *

  • 🍁عارفه الزهرا🍁
  • تغییر هدر اینجا چیطوریه؟
    پاسخ:
    اینجا رو بخون عزیزم .راحته : )

    https://templates.blog.ir/post/change-header
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">