بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

یادداشت بیست و سوم

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۱۷ ب.ظ

"پیامبرِ فراموش‎شدگان" در ما نگاه


واژه‌ی فراموشی همیشه در صدر لیستِ ترس‎های زندگی‎ام بود. حتی بالاتر از پیری. وقتی می‎گویم فراموشی! نمی‎دانم چرا یادِ عمه حوری می‎افتم که روزهای آخرِ زندگی‎اش، پشتِ پنجره‎ی دری که به رویش قفل بود می‎نشست و برای آدم‎های رفته و هنوز نیامده، دست تکان می‎داد. نوشته‎ی من قرار نیست راجع به آلزایمر باشد اما توی واژه نامه‎ی من، عمه حوری با واژه‎ی فراموشی کنار هم می‎آیند. وقتی شروع کردم به نوشتن، انگار عمه حوری کنار سطر به سطر نوشته‎ام نشسته بود و دلش می‎خواست جزء فراموش شدگان نباشد. بگذریم از اینکه آخر عمری، خودش فراموش کرده بود توی قیمه نمک می‎ریزند نه شکر و جای لباس ها توی کشوهای دراور است نه طبقاتِ یخچال فریزر...

ادامه در سایت...

  • ۹۴/۱۰/۲۰
  • خانوم ِ لبخند:)