بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

دلم برای هر چیزِ کوچک، چقدر تنگ است

دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۱۹ ب.ظ

بهارم...جانِ دلم؛

همیشه باید یک مُشت دلگرمیِ کوچک داشته باشی برای ادامه دادن. برای وقت هایی که بین یخبندان و سرمای استخوان سوز زندگی گیر میکنی. برای روزهایی که دلخوشی هایت ته می کشد و لیوان ها فقط یک نیمه ی خالی نشانت می دهند. برای ساعت هایی که هوای قلبت آلوده شده و دلتنگ یک باران است. این چنین روزها و وقت ها و ساعت های مبادا، باید یک جیبِ مخفی برای دلگرمی های کوچکت داشته باشی. دست بکنی توی جیبت و دلگرمی ات را بیرون بکشی.

دلگرمی شاید باید شبیه شکلات باشد تا مثل وقت هایی که امتحان داری یک مشت از آن را بریزی توی جیبت و خیالت راحت باشد اگر قندت وسط امتحان افتاد، می توانی دستت را فرو کنی توی جیبت و یک شکلات پیدا کنی و بگذاری توی دهانت تا آب شود و آهسته آهسته، رنگ ِ رفته از لب هایت را برگرداند. دلگرمی شاید باید کشمش های شیرینی کشمشی باشد، وقتی آن را گاز میزنی، زیر دندانت بیاید و دهانت طعمِ کشمش بگیرد. دلگرمی شاید باید شبیه آفتابِ تنبلِ زمستان باشد، همین قدر که اطمینان داری هست، هر چند کم و بی رمق و کوتاه مدت...ولی میتابد و نمی گذارد یخ بزنی. دلگرمی شاید قرآن کوچکِ جیبیِ هدیه ی مادربزرگ باشد توی ماشینت، هرچند هیچوقت لای آن را باز نکنی... دلگرمی شاید دستی باشد که از پشت سر، می زند روی شانه ات و  صدایی که می گوید" روی بودنم حساب کن"...همین قدر یکهویی...همینقدر موردِ نیاز...

وای از وقتی که وسطِ امتحان های سختِ زندگی ات، قندت بیفتد و تو، هر چه سوراخ سنبه های جیبت را بگردی، دلگرمی هایت را پیدا نکنی... وای از وقت هایی که توی شیرینی کشمشی ای که قسمت تو می شود، یکدانه کشمش هم نباشد تا زیر دندانت حسش کنی... کاش دور باشد صبح هایی که چشمت را باز کنی و بگویند خورشید از تابیدن انصراف داده و گرفته است... کاش نیاید وقت هایی که نمی توانی روی بودنِ هیچ کسی حساب باز کنی.

بهار جانکم...دخترکِ هنوز نیامده ام؛

دلگرمی ها اگر به موقع سر نرسند، آدم حوصله اش از ادامه دادن سر می رود. توی سرمای بی امانِ زندگی، قالب تهی می کند و نفسش توی هوا یخ می زند. هوای قلبش هی غلیظ و غلیظ تر می شود. به سرفه می افتد و آخر یک روز در انتظارِ بیهوده ی باران، بین برهوتِ دلی که دلگرمی هایش را از دست داده، نَه اینکه بمیرد! فقط تمام می شود.

بهار،

دنیا دزدِ چیره دست و با مهارتی است...خوب بلد است چطور لحظه های خوبت را بدزد و گردنِ این و آن بیندازد... دلِ آدمیزاد به دلخوشی های کوچکش بند است... بیا و قول بده نگذاری این تجربه ی تلخ، دوباره در تاریخ تکرار شود. بیا و قول بده اجازه ندهی دنیا، دلخوشی های کوچکت را هیچوقت از تو بدزدد...

نظرات (۸)

  • فاطیما کیان
  • پر از حس های خوب بود عزیزم , توی لینک روزانه هام نشست تا خونده بشه :)
    پاسخ:
    ممنونم فاطیمای عزیزم... لطف و محبتت سرشاره، بانو : )
  • زمستون زاده
  • سلاممم.اخعیی.  جاناسخن از زبان ما می گویی....
    پاسخ:
    سلام مامان جون :*)
    سلام، چه قدر خوب بود اینهایی که گفتید ، ممنونم بسیار.
    پاسخ:
    سلام:)
    لطف دارین... من ممنونم که خوندین : )
    آهااان ، این قالب خوبه ، اون قبلی در و پیکر نداشت باباجان :))))
    پاسخ:
    از همون موقع تو فکرش بودما. ولی انصافا حسش نبود :)))) چشم باباجان. در و پیکر گذاشتیم:)))
    کاش هیچ نا اهلی پیدا نشه که قیچی بدست بگیره و جیب های پر از دلخوشیمونو پاره کنه ...
    پاسخ:
    آره سحری... منم امیدوارم جیب دلخوشی های هیچکسی به تورِ نا اهل نخوره...
  • سید محسن حسینی خواه
  • پلیس فتا حواسش به همه چی هست :))))

    البته در این مورد پلیس" حاد "
    حفاظت از دلخوشی ها
    پاسخ:
    :))))
    کاش دزدیدن دلخوشی ها هم پیگرد قانونی داشت/
    کاش جای جیبهای کوچیک ، کوله پشتیت پر باشه از حسهای ناب ، از شکلات و کشمش و شیرینی های تموم نشدنی
    کاش حال دلت همیشه خوب باشه ، دستات تو دستای رفیق باشه
    کاش همیشه لبخند باشی :)
    پاسخ:
    ممنون که انقدر کامنتت لبخند آورد روی لبم :)
    دوس دارم مثل بچگیا، آینه بگیرم تا حرفهات برگرده به خودت...لبخند و حال خوش و یه عالمه حس خوب :)
    :)))))))))) آقاااااوووو آقاااااووو:))))
    پاسخ:
    بَرَه؟ چی شده؟ کیه؟ :)))))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">