بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

زندگی

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۴۶ ب.ظ

" فکر کن در اواخر اسفند، کسی را که دوستش داری، ناگهان در میان کافه ای دنج پیدا کنی و با او یک فنجان چای بهارنارنج بنوشی یا روی صفحه ی تلفن همراهت، چهره ی مادرت ظاهر شود و پیغامش آرامت کند که " کجایی مادر؟ غذا خوردی؟"... زندگی همین است، دیدن یک فیلم خوب در سینما و ساعت ها بحث با کسانی که از جنس تو اند. زندگی یعنی سفر، یعنی بستن یک چمدان با ذوق، یعنی کاسه ی آبی که پشت سرت می ریزند. زندگی یعنی یک جمع دوستانه که بعد از سال ها به هم رسیده اند و انگار هنوز سرشار اند از حس نوجوانی گمشده. زندگی یعنی زنگ در را که می‎زنی، پدرت در را باز کند و با آن چهره خسته اما مهربان، سلامت را جواب بگوید. زندگی یعنی برادرت...خواهرت، صدایت کند تا برایت چیزی را تعریف کند که تا به حال به کسی نگفته. زندگی یعنی در روزهای آخر اسفند، صدای فرهاد را بشنوی که از کوچ و سفر می گوید..."

 

|منصور ضابطیان|

 

 

 

 

  • ۹۴/۱۲/۱۷
  • خانوم ِ لبخند:)