بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

من گُنگِ خواب دیده و عالم تمام کر...

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۴۴ ب.ظ

هرکس می‎تواند برای خودش لیستی داشته باشد از صد کاری که مثلا قبل از مرگ باید انجام داد، صد لذتی که باید قبل از مردن تجربه کرد، صد مکانی که باید قبل از مرگ رفت و صد کتابی که باید خواند، صد فیلمی که باید دید و الخ...

چقدر حیف است که آدم بمیرد و طلوعِ خورشید را از نوک قله‎ی دماوند ندیده باشد. توی جاده‎ی چالوس توقف نکرده باشد و از آن بستنی های دهاتی که مزه‎ی شیر تازه می دهد، نخورده باشد. حداقل یک بار از این لباس های غواصی نپوشیده باشد و برای مرجان ها و ماهی هایِ زیر آب دست تکان نداده باشد. وقت هایی که باران می آید، جفت پا توی چاله های آبِ جمع شده وسط خیابان نپریده باشد. زیرِ برجِ پیزای ایتالیا نایستاده باشد و مطمئن نشود برجِ کج شده روی سرش نمی افتد. حیف است که آدم دستِ یکی از بچه های گل فروشِ سر چهارراه را نگرفته باشد و یک وعده ناهار مهمانش نکرده باشد و ذوقِ توی چشم هایش را ندیده باشد. چه اندازه حسرت بر انگیز است آدم قبل از اینکه در سی سالگی‎اش روی تابِ شهربازی بنشیند و کسی مثل پنج شش سالگی هایش هُل‎اش بدهد، بیفتد بمیرد. حیف است آدم بمیرد ولی پشتک زدنِ دلفین ها را نبیند، بلد نشده باشد با انگشت کوچکش سوت بزند، کتابِ بادبادک باز را نخوانده باشد، شخصیت حسن را نشناسد و رفیقی مثلِ حسن نداشته باشد. باور کنید حیف است اگر آدم قبل از مردن، یک شب توی کیسه خواب در جنگل نخوابیده باشد، از سرما نلرزیده باشد و صدای زوزه ی گرگ را از فاصله ی پانصد متری نشنیده باشد، صبحی را ندیده باشد که وقتی چشمش را باز می کند، آسمان بالای سرش باشد و قطرات شبنم روی صورتش...

حیف است آدم بمیرد و گره‎ی هیچ کراواتی را گره نزده باشد. دور گردنِ کسی دستش را حلقه نکرده باشد، موهای کسی را نبافته باشد و انتهای موهای بافته را با روبان های رنگی پاپیون نزده باشد.

راستی حیف نیست آدم بمیرد و زیر گوشِ هیچ کسی "دوستت دارم" را زمزمه نکرده باشد؟



من گُنگِ خواب دیده و عالم تمام کر؛

من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش...

  • ۹۴/۱۲/۲۱
  • خانوم ِ لبخند:)