بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

بهارخواب

سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۸ ق.ظ

خارجی ها بهش می گویند بالکن. اینجا از قدیم الایام بهش می‎ گفتند بهارخواب. دهخدا در لغتنامه ‎اش بهارخواب را ایوانِ بلندی معنا کرده که به هنگام بهاران در آنجا به شب می‎‎خسبند. در مناطق کویرنشین، جزء جدانشدنی هر خانه‎ ای به حساب می ‎آمد. تابستان ‎ها می‎شد توی بهارخواب، رختخواب پهن کرد و چهارطاق رو به آبیِ پنبه‎ای آسمان دراز کشید و بی واسطه  خیال و رویا بافت. و شب‎ هایی که آسمان ابری نبود و پر ستاره بود، خیال برت میداشت که اگر دستت را درازتر کنی، می‎ توانی چندتا ستاره را هم بگیری توی مشتت.

این روزها که خانه ‎ها یا قوطی کبریت ‎های تزیینی هستند یا برج‎ هایی که هیچ نشانی از معماری روح نواز ایرانی در خود ندارند، اگر خانه‎ای پیدا شود که فرشی با نقش ترنج وسطِ بهارخواب آن انداخته باشند و بشود قدری در آنجا نشست و یک لیوان شربت بهارنارنجی، خیار سکنجبینی، چیزی سرکشید و مست شد از بوی خاکی که روی آن آب پاشیده اند، شاید بشود نفسی تازه کرد و این همه خستگی را گذاشت روی زمین. به امید همان بهار دلنشینی که بنان می‎ خواند بازمی‎آید و چون نسیمِ نوبهار بر آشیانه‎امان گذر می‎کند.


+تا بهار دلنشین

  • ۹۵/۰۵/۲۶
  • خانوم ِ لبخند:)

نظرات (۱۱)

چه نوشته ی دلنشینی بود :)

+مرسی استاد بنان
پاسخ:
ممنونم از لطفت دوست : )
+ آهنگ ماندگارِ استاد...
چه زیبا بود این نوشته... چه حس خنک و دلنشینی داشت :)
پاسخ:
ممنونم ثریای عزیزم : )
حس خوبش برای تو : )
سلام...

 :) 
خوبه که هستی ... هنوز 
پاسخ:
سلام حمیده :*)
چه خوبه که هنوز فراموشم نکردی. من و اینجا رو : )
مبارک باشه 
ان شا الله قوی تر ادامه بدی 
پاسخ:
ممنون رفیق : )
ادامه اش با خداست...
چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر...!

....
 هروقت میام توی وبلاگت، اون عکس لبخندت که سردر پاراگراف بود تو ذهنم تداعی میشه:)!
پاسخ:
غزلِ آبی پاراگرافِ آبی... آخ که چقدر دلم تنگِ اون روزا شد ... عمری گذشت.
 چه حس خوبیه که لبخندم یادت نرفته بانو : )
بیشتر بنویسسس حانیه
پاسخ:
نگین جانم : )
اگر حرفها کلمه میشدن خیلی خوب بود...
  • آقای خوش فکر
  • بهارخواب ... چه نام زیبایی ... به گوشم نخورده بود 

    البته نمیتونه جای حیاط و باغچه اش رو بگیره !
    پاسخ:
    سلام.. ممنون : )
    معلومه که جای حیاط و باغچه رو نمی گیره. تو حیاط و باغچه نمیشه خوابید و رویا بافت ولی تو بهارخواب میشه : )
    خوابش نبره صاحاب وبلاگ :))
    پاسخ:
    واسه همین اسم شو عوض کردم دیگه:))
    بادبادک بازیگوش زیاد بود براش. بهارخواب شد که قشنگ بشه توش یه فصل خوابید !
    سلام حانیه شبت بخیر باشه؟خوبی؟بهار خواب....چقدر قشنگه...من همه رو دوست داشتم.قابی به وسعت ضربان زمان رو خیلی دوست داشتم...آره افسوس اما حانیه اگر گذری کنی به روستاها آنجا ها هم خیلی ها عوض شدند.همه آدمها و هم خانه ها هم ویلایی وشبیه شهرها شدند..آنجا را نمی دانم ولی روستاهای خیلی جاها دیگه مثل سابق نیست اسمش روستاست اما همه چیز ازدست رفته...بخشندگی آدمها.معصومیت از دست رفته...گریه آوره...کاش میشد چند دقیقه به گذشته رفت و همونجا ماند..روزها که می گذرد همه چیز بدتر از دیروز می شود..فقط خدا عوض نمی شود.راستی حانیه بهار خواب اسم قشنگی هست...نامه ها برای دخترک هنوز نیامده واقعا عالی هست..من از خدا میخواهم همشون رو بهار بخونه...آمین خواهیم گفت...آمین







    پاسخ:
    سلام یلدای عزیزم : )
    منم قابی به وسعت ضربان زمان رو دوست داشتم...نوشته های اون موقع مو و موقعیت اون سال ها رو...
    آره خب روستاهام الان خیلی حالت سنتی خودشونو از دست دادن. به هرحال همه زندگی راحت تر رو ترجیح می دن.
    یلدا می دونی چیه؟ کاش دنیا پر می شد از مهربونی آدمایی مثل تو... این همه محبت بی چشمداشتت رو واقعا دوست دارم دخترجان : )
    واااای 
    چقدر هدر وبلاگت خوشمزست
    حسش خیلی نازه برام

    ممنون از انتخابت

    چرا نظردونیت بستست؟ 
    شادزی
    پاسخ:
    خیلی ممنونم. این عکس برای خودمم حس خیلی خوبی داره : )

    مچکرم : )
    بعضی وقتا یکی درمیون بازه کامنتدونیای اینجا : )
    سلام حانیه شبت بخیر....خوبی؟ان شاءالله فاطمه خوشبخت بشود..ان شاءالله قسمت خودت حانیه...من همیشه دعا می کنم همه جوانان خوشبخت باشند.با اینکه طلاق زیاد شده..ازدواج ها را آسان نمی گیرند..مهم تر از همه عشق کم رنگ شده یعنی زن و شوهرها فقط ادامه می دند زندگی را...باکی نیست مشکلات زیاده..جوانان راستی راستی دارند نابود می شوند.له می شوند زیر بار  این همه مانع برای ازدواج...ای کاش عشق بهانه نداشت برای رسیدن آدم ها به هم...عشق همه کاره بود اما هیچ کاره نه...ای کاش خدا کاری کند....ای کاش می شد زندگی فقط برای ثانیه ای مثل رمان ها می شد...آرامش بود....آرامش یعنی خوشبختی..کاش می شد برای ساعتی زندگی را  زندگی کرد....
    از خدا می خواهم آنی که دوست داری نصیب تو بشود..خدواند تو را خوشبخت کند حانیه..چون من می دانم که تو خوبی و حیف است حانیه همیشه تنها بمانی تو واقعا می دانی و عاشقی را خوب بلدی...از نوشته هایت عشق پیداست...امیدوارم آن یک نفر اگر روزی باشد قدر تو را بداند..فقط این را از خدا برایت می خواهم هیچ وقت تنها نمانی و قدر تو را بداند...
    پاسخ:
    سلام یلدا جونم. انشالله که هرکس نیمه ی گمشده ی درستِ خودشو پیدا کنه... سختی و مشکلات و آمار طلاق و هزارجور گره به زندگی هست یلدا ولی معتقدم عشق اگر بخواد یه روزی از یه جایی سبز میشه و تمام دل تو مال خودش میکنه.. اگر پیدا بشه : )
    میدونی که موقع خوندنِ دو خط آخر کامنتت چشمم پر شد از اشک. اینکه انقدر خوبی که واسه من پیش خدا دعا می کنی ... ممنونم عزیزِ همیشه ی من. همه ی شور و سرمستیِ زندگی مهمون همیشگی  قلب مهربونت یلدا جانم : )
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی