بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

چنان که حُسن یوسف نور را ، نوزاد چند روزه شیرِ مادر را، سوزنبان خسته‌ی بعد از بیست و چهار ساعت شیفت سنگین خواب را ، مثل زنِ بارداری که لواشک آلبالو را، مثل تَرَکِ ریز پوست کنارِ ناخن که چسب زخم را، مثل دانش‌آموزی که وسط امتحان دیکته جوهر خودکارش تمام شده، خودکار را...


  • خانوم ِ لبخند:)

نظرات (۲)

و خواب را و خواب را و خواب را ...
پاسخ:
همش تو حاشیه‌ای :))
می خواهمش و نیست ..هیچ کاری از من برنمی اید ..
پاسخ:
شاید قدرشناس خواستنت نبود آبانم...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی