بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

لپ‌تاپ را گذاشته‌ام جلویم و تمرین‌های کلاس فردا را انجام می‌دهم، گه‎گاهی یک نیم‎نگاه به تلویزیون می‌اندازم و پیش خودم می‎گویم حیف نیست با برنامه‎های مسخره‎اش آرامش شب را بهم می‌زند؟ بابا خر و پف می‌کند، مامان نشسته روبرویم و مثل همیشه سعی در نخوابیدن دارد، انگار که نگهبان شب باشد. چای تازه‌دم داریم، کیک خامه‌ای هم در یخچال است ولی دست و دلم به خوردنش نمی‌رود.

موهبتی است شب‌هایی که نفس سرزنش‌گرم مدام تکرار نمی‌کند که صبح خواب می‌مانی و به موقع سر کار نمی‌رسی؛ می‌شود نشست صفحه‌ی وبلاگ را باز کرد و نوشت و ستاره‌های روشن را خاموش کرد و کمی به هیچ چیز فکر نکرد. گویا دیوانه‌ها هنوز وبلاگ می‌نویسند، این دیوانگی‌ها بیش باد.

  • خانوم ِ لبخند:)