بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوربین» ثبت شده است

طعم پرتقال تلخ می‎دهد...

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۲۳ ق.ظ

حلقه‎ی فیلم سی و شش تایی که گذاشتیم توی دوربین آنالوگ و راهی سفر شدیم را یادت هست؟ عکسی که در پارک شاهرود با آن درخت‎های سر به فلک کشیده اش انداختیم را چطور؟ مجسمه‎ی نیم تنه‎ی مرحوم خیام را چطور؟ شب بود! نور کافی برای یک عکس خوب وجود نداشت، اما ما که نگران این چیزها نبودیم هیچوقت. ما فقط دل مان می‎خواست در آن شبِ سرد که بیشتر حال و هوای آذر ماهِ آخرِ پاییز را داشت با خیام نیشابوری در مقبره‎اش عکس یادگاری بگیریم. اینکه آن شب تا صبح توی چادر یخ زدیم و خواب‎مان نبرد یا اینکه من توی آن شهر غریب زدم زیر گریه، هیچ کدام باعث ناراحتی‎ام نمی‎شود. تنها چیزی که دلم را نخ‎کش می‎کند حلقه‎ی فیلم سی و شش تایی است که توی شلوغی بازار رضای مشهد گم شد و عکس‎هایش هیچوقت هیچوقتِ هیچوقت ظاهر نشد. خدا می‎داند که تا روز آخر سفر چقدر کیسه‎های خرید و کیف‎مان را گشتم به این امید که گم نشده باشد، که شاید یک جایی توی همین سوراخ سنبه‎های کیف و وسایل گیر افتاده باشد و پیدایش کنم. ولی حلقه‎ی سی و شش تایی فیلم پیدا نشد. مثل همه‎ی چیزهای گم شده‎ای که سرنوشت‎شان پیدا شدن نبود! مثل همه‎ی آدم های گمشده‎ای که یک روز رفتند و تنها چیزی که ازشان باقی ماند عکس سه در چهار روی اعلامیه‎ای بود که با تیتر بزرگ بالایش زده بودند " گمشده" و به در و دیوار محل و چند خیابان آن‎ورتر چسبانده بودند. اینکه چیزی یا کسی گم می‎شود و دیگر پیدا نمی‎شود درُست! اما این دلیل نمی‎شود که ما دیگر هیچوقت دنبالش نگردیم. دلیل نمی شود که چشم نگردانیم دنبال‎شان. دلیل نمی‎شود تا یک کسی یا چیزی شبیه گمشده‎ی خودمان می‎بینیم دل‎مان هوایش را نکند، نگوییم کاش بودی، چشم‎هایمان متلاطم نشود. دلیل نمی‎شود بچه‎ی بازیگوش درون‎مان پایش را روی زمین نکوبد و بی‎تابی نکند...

پیدا نشدن ربطی به گشتن ندارد. اگر بدانی!

  • خانوم ِ لبخند:)

شیرینِ من!

دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۴ ب.ظ

همه چیزهایی را که دوستشان دارم به اسم شیرینی ها نام گذاری می کنم. مثلا نبات، پشمک، شکلات، آبنبات، ناپلئونی، خامه ای و الی آخر که البته به نسبت درجه ی محبوبیت شان برای اشیا و افراد انتخاب می شوند.

اسمش را گذاشته ام شیرین!

شیرین یعنی تمام خوبی ها را یکجا داشتن. شیرین یعنی همه ی شیرینی های خوشمزه ی دنیا را ریخته باشند توی یک شیشه و مخلوطی ناب درست کرده باشند که عطرش آدم را کلافه می کند. شیرین یعنی خلاصه ی حس های خوبِ من.

جانان و دلبر و بهار و شیرین!! خانواده خوبی می شویم. نه؟

  • خانوم ِ لبخند:)