بار دیگر فصلی که دوستش داشتم
شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۹ ق.ظ
حتی عمر طولانیترین دلخوشیها هم از عمر دردهای کوتاهمدت کمتره. قاعدهای که باید یاد هرکسی بمونه تا قدر لحظههای ریز خوشبختی رو هم بدونه. مثل عمر کوتاهِ تنِ خیسِ پاییز که برای من یه دلخوشی بزرگ بود. پهن بود. عریض بود. حتی اگر هیچ عکس یادگاری ای با برگ ریزونش نگرفته باشم، زیر هیچکدوم از باروناش قدم نزده باشم، هیچکس به عطر یه فنجون قهوه مهمونم نکرده باشه، حتی اگر تنها نشونهاش برای من، زودتر تاریک شدنِ اتاقم باشه وقتی خورشید هنوز ساعت پنج بعداز ظهر نشده، غروب میکنه.
شاید یه روز سرد
شاید یه نیمه شب
دلت بخواد بشه
برگردی به عقب...*
- ۸ نظر
- ۲۰ آذر ۹۵ ، ۰۵:۳۹