چیزهایی هست که نمیدانی...
چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۶ ق.ظ
چهار سال پیش همین موقع ها بود که پیشونی مامانمو تو خواب بوسیدم و گفتم همونی رو که دوست داشتم قبول شدم... چهار سال گذشت و هنوزم رشته مو دوست دارم... چیزی که دوست ندارم خاطرات ِ بد این چهار سال بود که بیشتر از خاطرات ِ خوبش بود... خوشحالم که دیگه خیلیا رو نمیبینم و خوشحال ترم که دیگه جایی درس نمی خونم که لذت ِ لحظه های جوونیم رو ازم بگیره.
- ۹۴/۰۶/۱۸