ناخواسته
يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۴۴ ق.ظ
همیشه مراقبم که ناخواسته خودم را وارد دنیای دیگران نکنم. ناخواسته به هیچ حلقهی دوستی ای نپیوندم. ناخواسته وارد دنیای شخصی دیگران نشوم. ناخواسته وارد مهمانی ای که پر از آدم های غریبه اند نشوم. ناخواسته با پایم پای کسی را له نکنم. ناخواسته پایم را به سرزمینِ پهناور قلبِ کسی باز نکنم. ناخواسته عاشق نشوم. از قیدِ ناخواسته بدم میآید. ناخواسته من را یاد عکسهایی می اندازد که یک عکاس در وسط خیابان می اندازد و تو ناخواسته در عکس هایش حضور داری... حس تلخ ناخواسته بودن یعنی درست وقتی که عکاس عکس هایش را مرور می کند، به تو که می رسد، دستش را به پیشانی اش می کوبد و با خودش می گوید: " کاش این آدمه تو عکس نیفتاده بود."
- ۹۴/۰۸/۱۰
ای بسا اتفاقات ناخواسته که برایت می افتد ...
و عسی ان تکرهوا شیئً و هو خیرٌ لکم