95- جای خالی -93-92-91-90
گفته بودم نود و چهار چه سرسختانه و بی رحمانه با هجوم غصه هایش، یک تنه من را از پا درآورد و لبخندهایم را قورت داد؟ گفته بودم اگر غم جوانهای سست و ظریف بود توی دلم، نود و چهار انقدر پای جوانه ی غم هایم آب داد و کود داد که امروز قد کشیده و توی دلم جا نمیشود؟ که به ناچار گاهی از گوشه ی چشمم سبز می شود، گاهی هم راهِ گلویم را می بندد. آخ از نود و چهار که اگر پنج، شش روزش را فاکتور بگیرم و عطرِ آن پنج شش روز را توی شیشه نگه دارم تا نپرد، دلم می خواهد باقی روزهایش را از صفحه ی تقویمِ زندگی ام حذف کنم. نود و چهار با اقتدار و با فاصله ی قابل توجهی نسبت به سایر رقبا، دیپلمِ افتخارِ غم انگیزترین روزهای عمرم را به دوش کشید. همانقدر که دلم از دست نود و چهار لعنتی پُر است، از نود و پنجی که هنوز نیامده می ترسم. باشد که نود و پنج دست از تلاش برای ادامه دادنِ روزهای به شدت نفس گیر، بردارد... اگر نفسی هنوز مانده باشد.
سخت است راویِ قصه ی غصه ها بودن و سکوت گاهی مرهم ترین است...
قیصر جانِ امین پور
این بار
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم،
ولی اتفاقا دل به پاییز هم سپرده ایم.
چون گلدان خالی لبِ پنجره،
پُر از خاطراتِ ترک خورده ایم.
: الهی من را به آنچه برایم مقدر کرده ای دلخوش کن..
|نیایش امام سجاد(ع)، دعای 35 صحیفه سجادیه |
- ۹۴/۱۲/۱۴