بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

گوودبای VHS

پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۷ ق.ظ

یه روزایی هم بود که خاله اینا، از این دستگاه ویدیو ها داشتن که فیلم VHS می خورد و ما نداشتیم. یه فیلم از مسافرتِ شمالِ خانوادگی مون داشتن که تو ادامه اش فیلم جشنِ عروسی حمید رایت شده بود. گاهی عصرها که می رفتیم خونه شون، اون فیلم و می دیدیم و هربار درست مثل اولین بار به فریمِ گنده و سیاهِ عینکی که مثل تهِ استکان روی چشمای حمید بود می خندیدیم. فیلم می رفت جلو. یه کاسه تخمه میذاشتیم جلومون و هروقت فیلمِ شمال به اونجایی می رسید که مهدی رو توی ساحل زیرِ ماسه های ساحل خاک می کردن، چشمامونو ریز می کردیم که مبادا از دست مون بره و سوژه خنده مون بلایی سرش بیاد.

تا همین چندسال پیش هم که دورِ هم جمع می شدیم همون فیلمِ شمال و عروسیِ کذایی که دیگه روی نوار vhs نبود و روی یه سی‎دی رایت شده بود رو میذاشتیم تو سی‎دی پلیر و باز مثل سابق روی همون صحنه ها مکث می کردیم و می خندیدم. انگار نه انگار که این فیلم و هزار و یک بار دیدیم و جزییاتش رو از حفظیم. اون روزا فکر کنم هنوز دل مون خوش بود. هنوز هیشکی از جمع مون کم نشده بود. هنوز آدمای توی فیلم همون آدمای بغل دستی مون بودن که فقط موهاشون کمی جو گندمی تر شده بود و عینک شون فریمِ امروزی تر داشت. نمی دونم چی شد که یهو ورق برگشت. چی شد که خنده مون رو لب مون خشک شد. فقط می دونم که دیگه هیچکس دلش نمی خواد اون فیلمِ تکراریِ لعنتی رو دوباره تماشا کنه.

کاش حالا که شرکتِ سازنده ی نوارهای ویدیویی vhs اعلام کرده که دیگه این فیلم ها تولید نخواهد شد و خط تولیدش برای همیشه متوقف خواهد شد، منم دستم به فیلمِ خوشحالِ اون روزها و غمگینِ این روزها می رسید و می رفتم شمال و توی همون دریا غرقش می کردم. کاش شرکت سازنده اش می فهمید که نگه داشتنِ بعضی خاطرات روی نوار ویدیویی نه تنها لذت بخش نیست بلکه به اندازه ی هفت تا آسمون گریه داره. کاش روی نوارهای ویدیویی اش یه هشداری حک می کرد که شما با ضبط کردن صحنه های زندگی خود بر روی این فیلم، متعهد شده اید که تا همیشه آن را در خاطرتان زنده نگه دارید، مگر اینکه این فیلم را زیر چرخِ ماشین له کنید یا توی دریا غرق اش کنید و یا بسوزانید...

پ.ن: هیچ وقت فیلم رو به اندازه ی عکس دوست نداشتم. اگه یه فیلم و چند سال بعد نگاه کنی، همه زنده اند، همه دارن وول میخورن تو فیلم. زندگی جریان داره. یکی اخم کرده، یکی لبخند می زنه. یکی داره سبزی پاک می کنه. یکی غذا می خوره. بعد تو یادت میاد این آدمه که زل زده تو دوربین و خندیده دیگه نیست. یعنی هست اما فقط تو فیلم. باورت نمیشه. هی می گردی دنبالش و پیداش نمی کنی. میخوای از توی فیلم بکشیش بیرون و نمیتونی. غمگین میشی و چشمات چکه می کنه. اما عکس ها اینطور نیستد. آدما تو عکس ساکت اند. انگار هزار ساله مرده اند و تو باورت میشه زندگی یه جایی بالاخره متوقف میشه. شاید روی لبخند کسی توی آخرین عکسِ یادگاریش.


  • ۹۵/۰۵/۰۷
  • خانوم ِ لبخند:)

نظرات (۱۶)

راست می گی. فیلم ها اصلا اندازه ی عکس ها دوست داشتنی نیستند. خصوصا برای من و امثال من که همون جرئت چند بار و چند بار نگاه کردن تو رو هم ندارن. یادم نمی آد فیلمی از لحظات زندگیم رو دوبار نگاه کرده باشم، که همه شون رو سپردم به دست فراموشی همون موقع ها...
پاسخ:
دیدن فیلم ها وقتی دیگه آدماش نیستن یا تبدیل به یه آدم دیگه شدن، دل و جرات میخواد، انگار ما نداریم...
چه خوب که اگر مغز هم دکمه ی فراموشی داشت...یه فراموشی انتخابی
  • مـــیـــچـــکـــا بانو
  • چقد با این پست گریه کردم من ..
    :'((((( ..
    آدما فقط از خاطرات شونه که رنج می برن ..
    پاسخ:
    خدا منو ببخشه میچکا... معذرت میخوام اگه دلت گرفت پای این پست :((
    هممم... از رنجی که می بریم...
  • زینـب خــآنم
  • من با اینک اگ خودم بخوام چیزی ُ ثبت کنم عکس میگیرم ، ولی بنظرم فیلم بهتره ، همون خاصیت زنده بودنشه ک جذابش میکنه
    درسته آدما عوض شدن ، ولی همه خاطرات هم بد نـیستن
    میشه گاهی با وجود بد شدنمون ، با دیدن شیرینی های قدیم لبخند بزنیم ، شاید بفهمیم هنوزم میشه خوب بود
    پاسخ:
    میدونی زینب جان، همه ی خاطره ها بد نیستن اما ماییم که تغییر می کنیم و دیگه ماهیت خاطره به خطر میفته.
    من همیشه میگم خاطره تلخ یا شیرین فرقی نداره. آخرش چشم آدمو خیس میکنه. اگه تلخ بوده باشه که به خاطر تلیخیش، اگه شیرین بوده باشه، بازم به خاطر اینکه تبدیل شده به خاطره...
    کامنت برای این پست کافی نبود ... :)
    پاسخ:
    چی خوشحال کننده تر از دیدن اسمم زیرِ پستِ ساکنِ خیابانِ نوزدهم؟ هوم؟ : )
    چه ناراحت کننده.از این موج از بین رفتن قدیمی ها کامم تلخ میشه نوارهای ویدیویی...اولین کارتون ها و فیلم هایی که باهاشون می دیدیم...
    راست می گی فیلم ها آدم ها توش زنده ان آدم هایی که نیستن یا گاهی هم آدم هایی که تمام شدن
    پاسخ:
    منم دلم خیلی مییگیره صبا... انگار هر چیز قدیمی که میره، یه تیکه از عمرمونو برمیداره میبره.
    یا نیستن یا تمام شدن...چه خوب گفتی...
    من از قسمت آخر نوشتتون خوشم اومد. البته به همون دلیل که شما از فیلم بدت میاد نسبت به عکس، من خوشم میاد نسبت به عکس.
    پاسخ:
    ممنون : )
    خب آدما سلیقه ها و عقیده های متفاوتی دارن : )
    برای من فیلم از صحنه هایی که دیگه جریان نداره، تلخه
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • میدونی... با خوندنش... خیلی واژه ها دارن تو مغزم وول می خورن اما... هیشکدوم رو نمی تونم بنویسم...
    نمی دونم چی بگم...
    پاسخ:
    یاسی بعضی وقتا انگار حرفا کلمه نمیشن که نمیشن... انگار دایره لغات آدم برای نوشتن به صفر می رسه...
    اخ اخ حانیه :((
    پاسخ:
    فکر کنم هممون باهاش خاطره داریم نگین »_«
    بنام خدا من اومدمممممممممممم

    الان از کجای این نوشته ها شروع کنم سر دربیارم کی به کیه؟؟ :-*
    پاسخ:
    سلامممم خوش اومدی عزیزم:*
    این نوشته رو بیخیال، خوشحالم اینجایی:*
  • سید محسن حسینی خواه
  • سلام:)

    خب اینجوری علاوه بر اینکه فیلم خوب نیست باید فراموشی هم بگیریم 
    کل خاطرات و باید فراموش کنیم :)
    خانوم_لبخند :)
    پاسخ:
    سلام : )
    نه لازم نیس کل خاطرات رو فراموش کنیم. مثل یه فلوچارت میمونه، اون خاطره‌هایی که وابسته به بعضی افراده رو کاش می‌شد پاک کرد.
    می‌دونی حداقل آدمی مثل من که حافظه بلند‌مدتش خوبه، خاطرات قدیمی اذیت‌کننده‌اس
    سد خندان : )
    یاد گذشته و بچگی افتادم ...
    از اون نوشته ها بود که آدمو حساب میبره تو فکر ...
    پاسخ:
    نمی‌دونم چرا این‌روزا همش تو بچگی دارم سیر می‌کنم... یه چیزایی تو گذشته جا مونده انگار...
    : )
  • یلدا احتشام
  • سلام حانیه خوبی؟با گرمای هوا ؟آدم واقعا کلافه میشه...
    حانیه خاطرات آدم را داغون میکند..یواش یواش آدم را تموم می کنند.مخصوصا خاطرات قدیمی...چیزهای که بود و نیست..یک خانه بود کوچک بود ولی بود....
    خیلی چیزها از دست رفت..یعنی خاطره شد..میدونی حانیه دهه ی جدیدی ها نمی تونند خاطره داشته باشند برای آینده..چون نسل های من و تو دنیای کودکی هایمان زیبا بود همه چی بود مهربانی،رفاقت ناب،بودن در کنار هم.مسافرت های دسته جمعی..امّا نسل جدید این چیزها نیست آدم ها تنها هستند تنهایی برای آدم
    خاطره درست نمی کنه..دنیای این روزها چیزی نداره که خاطره بشه..آدم ها از 
    هم دورند..عادت کردند..عادت همه چی رو از بین برده..فیلم ها ناراحت کننده هستند بازبخش که بشوند یک نفر هست که دیگه نیست ولی عکس اینگونه نیست..بعضی وقتها امّا تو عکس های دسته جمعی جای یک نفر خالیست.هزاران نفر نمی توانند پرش کنند..حانیه شاد باشی حانیه..این زندگی هست فقط..
    پاسخ:
    سلام یلدا جانم.خوبم..تو خوبی عزیزم؟ : )
    نسل ما خاطره هاشو با نهایتا یکی دو نفر میسازه... دیگه اون جمع ها کمتر پیش میاد. درسته...البته اگر جمعی هم باشه معمولا دیگه اون صمیمیت بین افرادش نیست.
    جای خالی هر کسی فقط با خودش پر میشه. اگرم نباشه تا آخر دنیا جاش خالی می مونه..
    قربان محبتت... خوب باشی و همیشه ببینمت اینجا:*
    عکس و فیلم فرقی ندارند تا وقتی که حافظه ی ما داره کار میکنه
    پاسخ:
    آره ندا حق با توئه... حافظه ی ما قویترینه...
    ما هم از این نوار کاستا یه 10 تایی داریم. شاید لحظات شاد و خوشی توش ثبت شده باشه ولی چون مال خیلی وقت پیشه آدم دلش میگیره از آدمایی که کنارت بودن و می خندیدن ولی حالا نه خودشون هستن نه صدای خنده هاشون!
    پاسخ:
    سمانه جانم : )
    این نوارا میمونه...حتی بعد از ما... تکنولوژی الان هم داره به سمتی پیش میره که خاطرات بیشتری رو ثبت کنه و گریزی نیست : )

  • سکوتـــــــــ پاییزی
  • نمیدونم چرا همیشه ا خاطره متنفر بودم ، حتی هیچوقت دفترچه خاطرات نداشتم ، آدمها و لحضات فقط و فقط باید تو قلب آدم ثبت بشن..

    + چقدر این پست آدم رو یاد خنده های گمشده اش در مرور زمان میندازه ، یه غم بزرگ لعنتی

    ++ لبخند جانم بدجور دلم برات تنگ شده ها :*
    پاسخ:
    عزیزم:**
    یه وقتایی منم به سرم میزنه دیگه خاطره ها رو ننویسم. بعد نمیتونم ثابت قدم بمونم. قلب و ذهن آدم همه جزییات رو حفظ می کنه...
    غم نداشته باشی جانم...

    ++ دل منم نقطه شده برات بانو... مفصل باید حرف بزنیم:*
  • یلدا احتشام
  • سلام حانیه عصرت بخیر باشه،خوبی؟روز دُختر مبارک باشه حانیه..مخصوصا اگر قم باشی..میدونی من مسجد جمکران را اصلا ندیدم.هیچ وقت پیش نیومده یعنی اتفاقی نیفتاده گذرمان بیفتدجمکران..
    میدونی آدم ها عصبی شدند من روز دختر را به چند نفر تبریک گفتم عصبانی شدند..راستش آنها دوست داشتند مادر و متأهل بودند تا دختر..چی بگم واللّه..
    از خدا میخواهم همه به مرادشون برسند..یعنی عاشق ها عوض نشوند.یعنی هیچ عشقی اشتباهی وسهل انگاری جایشان عوض نشود.امّا ...هیچکس واقعا نیست که عوض نشود.ناگهان نقاب ها می افتد..
    پاسخ:
    سلام عزیزم. ممنونم بانو.. :) امیدوارم حالا که انقدر دوست داری بیای، حتما به همین زودیا گذرت بیفته : )
    منم دوست دارم یه روزی همه جرات کنند، نقاب شونو بردارن....