ساکنین طبقه پنجم
دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۰۹ ق.ظ
بار اول بود که می رفتیم خانهاشان. نپرسیده بودیم طبقه چندم زندگی می کنند. رفته بودیم توی آسانسور ایستاده بودیم و کلید طبقه 1 را فشار داده بودم. آسانسور در طبقه اول متوقف شده بود و در را تا نیمه باز کرده بودم. تنها چند جفت کفش که جفت نشده بودند جلوی در و معلوم نبود متعلق به واحد اول است یا واحد دوم. دستم را روی عدد 2 فشار می دهم. طبقه دوم. لای در را باز می کنم. انگار کسی خانه نیست. سر و صدایی نمی آید. هیچ نوری توی راهرو نیست. طبقه سوم. لامپ راهرو روشن می شود. یک جفت کفش جلوی در جفت شده است. صدای تلویزیون می آید. به گمانم کسی آنجا، توی خانه روی مبل لم داده است و تنهایی اش را با صدای بلند تلویزیون پر می کند. طبقه چهارم. به نظر می رسد گلدانِ تزیینی روی جاکفشی شان را به تازگی خریده باشند. آدم های خوش سلیقه را می شود حتی از روی گلدان گل روی جاکفشی شان هم شناخت. طبقه پنجم. صدای چنگال و قاشق می آید. بوی غذا می آید. بوی استامبولی پلو. بوی سالاد شیرازی. بوی سبزی خوردن که عطر ریحانش پیشی گرفته است. بوی زندگی. دلم می خواهد توی طبقه پنجم بمانم. تکان نخورم . دلم می خواهد ساعت به وقت استامبولی خوردنِ ساکنینِ طبقه پنجم روی چهاردهم شهریور متوقف شود.
- ۹۵/۰۶/۱۵