زندگی زیر پوست شهر
يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۵۳ ق.ظ
همین امشب زندگی را دیدم که دستش در دستهای مردی حدودا چهل ساله جا خوش کرده بود. وسط پیاده رو بالا و پایین میپرید و من قدم هایم را آهستهتر کرده بودم که از پشت سر قدری تماشایش کنم. آقای حدودا چهل ساله به زندگی نگاه میکرد و برایش میخواند:
" عسل من کیه؟" زندگی یک قدم برمیداشت و با آهنگ لطیفی میگفت" من، من"،
"عشق من کیه؟"، " من، من"، " زندگی من کیه؟"، "من، من"
زندگی، دخترک مو مشکی سه چهار سالهای بود که خیلی خوب از پس نقش اش برآمده بود، چشمهاش برق می زد و از پدرش بیمحابا دل میبُرد؛ بی توجه به اینکه چرا انقدر باران نمیبارد، آدم ها چرا انقدر اخمالو شدهاند و زندگی چرا این همه یکنواخت شده است.
- ۹۵/۰۸/۲۳
بقیش کو ؟