اولین تجربه همیشه شیرین و وحشتناک است. وسوسهانگیز و دلهرهآور است. نمیشود رویش هیچ حسابی باز کرد. ضمانتی در کار نیست. همان رومی روم یا زنگی زنگ است. مثل اولین باری که صدای نوزادِ تازه به دنیا آمده را میشنوی. اولین روزِ کاری که تجربه میکنی، اولین باری که دستهات در دستهای کسی مشتاقانه گره میخورد، اولین باری که قهوه خانگی درست میکنی و فوران قهوه را توی قهوهسازِ روی گاز تماشا میکنی. هیچ تضمینی نیست که صدای نوزاد بعد از چند ثانیه قطع نشود، در شروع اولین روز کاری با رییس دعوایت نشود، دستها در هم چفت نشوند یا قهوه روی گاز نجوشد و به بدمزهترین نوشیدنی دنیا تبدیل نشود! با این همه حسهای مبهم و عجیب و درهم و برهم، کسی نیست که شوق تجربهی اولینها را از خودش دریغ کند. اولین تجربهها هیچوقت فراموش نمیشوند حتی اگر قرعهی تلخترین تجربه، به نام آنها درآمده باشد.