کبوتر بچه کرده، کاش بودی و میدیدی...
سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۱۲ ب.ظ
بدهکاریهایم را اینگونه با خودم صاف میکنم که صبح وقتی که خورشید هنوز برای کامل آفتابی شدن مردد است، در خنکای هوای بهار توی حیاط چند دور میزنم. نسیم میوزد توی صورتم، لای موهایم... و پشت پلکهایم را قلقلک میدهد. آبی پررنگ و بی ادعای آسمانِ دمِ صبح را در حافظهی چشمهام ذخیره میکنم. ظهر هم با عطر سیر تازه و گوجه و ریحان از خودم پذیرایی میکنم. ناهار، تنهایی هم از گلوی آدم پایین میرود فقط قدری سختتر.
- ۹۶/۰۲/۰۵