بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

از یک زمانی نفهمیدم چرا آدم‌ها آن‌چه را که دارند و آن‌چه که دل‌شان می‌خواهد داشته باشند را نمی‌توانند با هم و در کنار هم داشته باشند؟ بعد از آن دیگر هیچوقت آن چیزهایی را که دلم می‌خواست و نداشتم را در گوش خدا زمزمه نکردم. دلم نمی‌خواست متعلقات قبلی‌ام را از دست بدهم. انگار یک قانون نانوشته‌ای هست که اجازه نمی‌دهد آنهایی که دوستشان داریم را در کنار آنهایی که دلمان می‌خواهدشان، داشته باشیم. لعنت به قانون نانوشته‌ای که دستِ دلم را از خواستن کوتاه می‌کند. کاش دستی همه‌ی این قوانین نانوشته را از تخته سیاه دنیا پاک می‌کرد.

  • خانوم ِ لبخند:)