بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

غروب‎های زعفرانی

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۸، ۰۷:۳۹ ب.ظ

امروز نشسته‌ام پای لپ‌تاپ و دارم طرز پخت بوقلمون را برای مامان پیدا می‌کنم چون تا به حال گوشت بوقلمون درست نکرده است و ما هم نخورده‌ایم جایی و بلد هم نیستیم. فرکانس رادیو را گذاشته‌ام روی رادیو فرهنگ و به برنامه‌ی بزرگداشت هوشنگ ابتهاج گوش می‌دهم و حسین قوامی به گونه‌ای رشک‌برانگیز می‌خواند "تو ای پری کجایی؟ که رخ نمی‌نمایی..."، همزمان دارم هزینه‌ی اولیه برای قدم گذاشتن در کاری که بهش علاقه دارم را برآورد می‌کنم و مثل همیشه توی سرم هزار تا فکر است و توی دلم کمی شوق، کمی خستگی، کمی امید و مقدار زیادی دلتنگی.

به طعم بستنی زعفرانی‎های بعدازظهرهای کشدارِ تابستان پارسال فکر می‌کنم که مهمان رییس بودیم و با همکارها گپ می‌زدیم و می‌خوردیم. دلم می‌خواهد به تابستان گذشته و شغل قبلی برگردم؟ ته دلم رضایت به برگشتن ندارد. دلم می‌خواهد توی مسیری که دوستش دارم جلو بروم، حتی به اندازه‌ی نیم قدم. اگر لازم باشد یک بستنی زعفرانی هم می‌خرم؛ مهمانِ خودم.

  • ۹۸/۰۴/۱۸
  • خانوم ِ لبخند:)

نظرات (۴)

سوم دبیرستان بودم اردببهشت ماه بودداشتم میرفتم مدرسه. بابابزرگم همیشه یه رادیو داشت مینشست تو حیاط زیر درخت سیب و رادیو گوش میداد. مامانمم عینن همون فرکانس رو تو خونه... منم چون از رادیو بدم میومد اونموقع نمیفهمیدم چه لزومیه دوتا رادیو میگفتم خب از یه جا گوش بدین خب... 
اون روز برگشتم خونه کتابمو بردارم رادیوی مامان داشت توای پری کجایی رو باهمون سوز ته صداش میخوند.. رفتم حیاط دیدم رادیوی آقاجان هم همونه بااین تفاوت آقاجان داشت هق هق گریه میکرد... رفتم گفتم اقاجان چرا گریه میکنی؟ هیچی نگفت. گفتم خب اقاجان گوش نده ناراحتت میکنه... سرشو بلند کرد گفت بابا من میمیرم ولی یه روز میاد تو میفهمی تو ای پری کجایی کجاس و چرا داشتم گریه میکردم... اون موقع من انداختم ب مسخره و خنده ک آقاجان لگو پری کیت بوده عاشق شدی و فلان...
۱۷ سال طول کشید بفهمم اشکای اقاجان برا چی بود.. هروقت این آهنگو میشنوم محاله اون روز ۱۰ صبح اقاجان زیر درخت سیب یادم نیاد و چشمام پر نشه ...
پاسخ:
معلومه که خاطره باز حرفه ای هستی که این جزییات انقدر خوب یادته... یاد بابابزرگ و درخت سیب و رادیو و پری همیشه به خیر باشه...
بستنی و چیزهای دیگر مهمان من.
پاسخ:
فقط بستنیش لطفا اونجایی باشه که من میگم:))
تو موفق میشی خب؟
پاسخ:
برام دعا کن نگینِ خوبم :*
  • آقای سر به هوا ...
  • تابستان ها دیگه حس و حال قدیم رو نداره ، چرا :(
    پاسخ:
    حال و هوای گذشته قابل تکرار نیست متاسفانه. باید سعی کنیم از حال فعلی لذت تمام و کمال رو ببریم :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی