بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

۱۳ مطلب با موضوع «یک رفیقانه آرام» ثبت شده است

به گمانم تب کرده است...

يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۵۲ ق.ظ

این کامپیوترهایی که قرار است ویندوزشان عوض شود و درایوهایشان با تمام محتویاتش فرمت شوند! کامپیوترهای غمگینی هستند. این ها را چند ساعت قبل از به خاک سپرده شدنِ اطلاعاتشان، بغل کنید. یک لیوان چایِ هل دار بریزید و کنارشان بنشینید. دستی روی شانه‎اش بکشید تا گرد و خاک هایش بریزد و بداند هرچقدر هم عزیز باشی، یکروز دستی روی شانه ات می زنند و بهت می گویند تاریخ انقضایت گذشته است رِفیق.

کامپیوترها هم مثل آدم ها، وقتی متوجه می شوند قرار است حجمی از داشته هایشان را یکهو از دست بدهند، بد قلق می شوند و نیاز به دلداری دارند. لطفا چند ساعت قبل از وقوع حادثه، کنارش بمانید و آهنگی را از توی پلی لیست قدیمی اش پلی کنید. خاطره ای را از گوشه موشه های هاردش بیرون بکشید و به رویش لبخند بزنید. فیلم هایی را که زحمت نگه داری اش را کشیده است، پیدا کنید و یکجای دیگر سیو کنید تا زحماتش به هدر نرود. بهش قول بدهید که با چیزهای نو و برنامه های بهتر برخواهید گشت. با یک سیستم عامل جدیدتر و دستی پر تر...قول بدهید دوباره برمیگردید و فایل هایش را می سازید، آهنگ هایش را بر میگردانید. توی نت هایش، خاطرات جدید تر می نویسید، عکس های بیشتری باهاش تماشا می کنید، جگر گوشه هایش را برمی گردانید، باهاش برنامه می نویسید و پروژه هایتان را تکمیل می کنید. بهش یادآوری کنید به اندازه ی قبل دوستش خواهید داشت و دوباره میشوید یارِ غار هم...

سعی کنید این ها را بهش بفهمانید، یکجوری که باورش شود. آخر کامپیوترها زیادی شبیه انسان ها هستند، غمِ رفتن و یکباره از دست دادن، ممکن است روی شانه هایشان سنگینی کند و دیگر هیچوقت ویندوز جدید شان بالا نیاید. درست مثل بیماری روی تخت بیمارستان که هیچ تلاشی نمی کند تا کوه های روی مانیتور به خط صافِ بی نهایتی با صدای بوق ممتد تبدیل نشود.



پ.ن: الان چند ساعت است گذاشتمش روی پایم، جلوی رویم و داریم با هم خوش و بش می کنیم. هر دو سفت و سخت پای قول هایمان ایستاده ایم. من قول داده ام دوباره برمیگردم کنارش... او قول داده است در مقابل تغییرات، مقاومت نکند و از خودش روی خوش نشان بدهد : )


  • خانوم ِ لبخند:)

ممنونم رِفیق

پنجشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۱ ب.ظ

یک نفر که نمی‎شناسمش به ایمیل متروکه‎ی وبلاگم ایمیل فرستاده که "سلام رفیق[ ر را با کسره بخوانید]،بخند و شاد باش"

بعد همان اولِ ایمیل دوخطی اش نوشته است لطفا جوابِ این پیام را نده...

اسم و فامیلش برای من غریبه است اما چقدر نوع بیانش برایم آشناست. فقط آن‎هایی که مرا خوب می‎شناسند می‎دانند "رفیق جان" تکیه کلامم برای صدا زدن دوستانم است و چقدر کلمه‎ی رفیق به کسره‎ی ر را دوست دارم.

  • خانوم ِ لبخند:)

و اگر از تپش افتاد دلم...

چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۳۳ ق.ظ
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است

بامت بلند باد که دلتنگیت مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است



از آخرین زمستانی که مهمانت بوده ام تا به الان که چهار سال گذشته، در دلم یکریز برف می‎بارد... چه کنم این روزها دلم به هیچ کس و هیچ چیز گرم نمی‎شود. دلم برای سپیده‎ی صبحی که خورشیدش از آسمان حرم طلوع کند، برای آن راهرویی که وصل می‎شود به صحن گوهرشاد، برای تماشای کبوترهای روی گنبدت تنگ شده است ولی چه کسی می‎داند چه اندازه دلم تنگ است برای دو رکعت نمازی که روی فرش‎های پهن‎شده‎ی صحن آزادی بخوانم برای آرامش ِ از دست رفته‎ی این دل ِ ناماندگار ِ بی درمانم...


  • ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۳۳
  • خانوم ِ لبخند:)