به تابستانِ داغ
جمعه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۳۰ ب.ظ
تابستان عجیبی بودی! بر خلاف تابستانهای گذشتهی سالیانِ عمرم نه شبیه سالهای مدرسه، کوتاه و اشتیاقآور بودی و نه شبیه تابستانهای سالهای بعد از فراغت از مدرسه، کسلکننده و دراز و بیخاصیت؛ اما تا دلت بخواهد داغ و تازه و از تنور درآمده بودی. روی زخمهای به بار نشسته روی دلم دست کشیدی و اگرچه جای زخمها بیشتر سوخت اما مرهم شدی. با سفر کوتاهی که برایم تدارک دیدی، خونِ تازهنفس به رگهایم دواندی. کرختی و مُردگیای را که سخت در من رسوب کرده بود و جزئی از وجودم شده بود، با آبِ روان دریا شستی. شبیه یک کودک چموش و بازیگوش تکه سنگی برداشتی و سکونِ این مردابِ لجنگرفته را به هم ریختی. با این همه اما هیچوقت فصل مورد علاقهی من نبودی و نخواهی بود. دلم برای روزهای بلندت که نه اما برای یادگاریهایی که روی تنات نوشتم تنگ میشود.
بعدها شاید خاطرهی این تابستان با نشانههای روشنش تنها کمی بیشتر از باقی تابستانها در خاطرم بماند.
- ۱۶ نظر
- ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۳۰