دنیای بی شعر را تصور کنید. دنیا بدون بوی خاک ِ باران خورده. دنیا بدون ِ لبخند مادر. دنیا بدون نقاشی های بچه های پنج شش ساله. دنیا بدون ِ ریحان کنار ِ چلوکباب. دنیا بدون ِ نرمی پوست نوزاد های تازه بدنیا آمده. دنیا بدون دریاهای شمال و جنوب ِ ایران. دنیا بدون ِ موسیقی آب و گنجشک ها... !
حالا که می شود شعر خواند و گهگاهی عطر ِ خاک باران خوده به دماغ ِ آدم می خورد..حالا که مادر هست و بچه ها هر روز توی مهدکودک ها نقاشی می کشند و مردم هنوز در باغچه هایشان ریحان می کارند و هنوز می شود به نرمی گردن ِ نوزادی بوسه زد...حالا که علی جان ِ صالحی از دریاهای شمال و جنوب و ری را می گوید و هنوز آب وقتی از آبشار ِ آب پری فرو می ریزد موسیقی ریتمیک خودش را حفظ می کند و هر صبح گنجشکها آواز می خوانند، می توان امیدوار بود که زمین هنوز جای زندگی کردن است.
