بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

اگر می‌شد صدا را دید...*

دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۳۸ ق.ظ

یکی از قسمت های غم انگیزِ این روزهای زندگی ام این است که برای به یاد آوردنِ جزئیات صدایش، باید چند دقیقه فکر کنم. حداقل اش این است که آدم باید یک نوارِ ضبط شده از صدای کسانی که دوست شان دارد اما دیگر نمی تواند صدایشان را بشنود، داشته باشد. کاش می شد صداها را با آدم ها خاک نکنند. کاش دوووور باشد روزی که هر چه فکر کنم، زنگِ صدایش را به خاطر نیاورم. آن روز حتما خیلی خیلی غصه می خورم.


*اگر می‌شد صدا را دید
چه گل‌هایی... چه گل‌هایی!
که از باغ ِ صدای تو
به هر آواز می‌شد چید.
اگر می‌شد صدا را دید

| شفیعی کدکنی |

  • ۹۵/۰۴/۲۸
  • خانوم ِ لبخند:)