بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

بار دیگر فصلی که دوستش داشتم

شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۹ ق.ظ

حتی عمر طولانی‌ترین دلخوشی‌ها هم از عمر دردهای کوتاه‌مدت کمتره. قاعده‌ای که باید یاد هرکسی بمونه تا قدر لحظه‌های ریز خوشبختی رو هم بدونه. مثل عمر کوتاهِ تنِ خیسِ پاییز که برای من یه دلخوشی بزرگ بود. پهن بود. عریض بود. حتی اگر هیچ عکس یادگاری ای با برگ ریزونش نگرفته باشم، زیر هیچکدوم از باروناش قدم نزده باشم، هیچکس به عطر یه فنجون قهوه مهمونم نکرده باشه، حتی اگر تنها نشونه‌اش برای من، زودتر تاریک شدنِ اتاقم باشه وقتی خورشید هنوز ساعت پنج بعداز ظهر نشده، غروب می‌کنه.

شاید یه روز سرد
شاید یه نیمه شب
دلت بخواد بشه
برگردی به عقب...*
  • خانوم ِ لبخند:)

بهانه های کوچک شادی

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۳ ب.ظ

تولدت مبارک رادیوی به یاد ماندنی با اهالی دوست داشتنی : )

کلیک



  • ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۹:۰۳
  • خانوم ِ لبخند:)

از راست به چپ: نبات، افرا، ریحون، لیلی کوچیکه





  • خانوم ِ لبخند:)

خوشا ‌پر کشیدن *

جمعه, ۱۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۸ ق.ظ

یکجا نشینی شوخی سنگینی بود که محیط با انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها کرد. کاش مرغ مهاجر بودم.

  • ۱۲ آذر ۹۵ ، ۰۲:۱۸
  • خانوم ِ لبخند:)

همه‌ی زخم‌ها شفا می‌یابند *

دوشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۵ ق.ظ

امشب که زمین خیس بود و برف پاک کن قطره های ریز باران روی شیشه را قلقلک میداد، وقتی در مسیر چشمم به سر در و کاج های بلند و کیوسک نگهبانی ات افتاد به همه ی خاطره هایی فکر کردم که باهم نساختیم، به همه خنده هایی که توی دلخوری هایمان گم شد، به همه ی دوستی هایی که هدیه ی تو بود و مثل چای یخ کرده از دهن افتاد. بعد شیرینیِ توی دستم را چپاندم توی دهنم و بغض بی وقتم را با خامه و کاکائو قورت دادم. پیش می آید دیگر.


*علی جانِ صالحی

  • ۰۱ آذر ۹۵ ، ۰۱:۰۵
  • خانوم ِ لبخند:)