بهــارخواب

در نهایت آدم نمی‌نویسد که چیزی بگوید،
بلکه می‌نویسد تا چیزی را نگوید...

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

ننوشتن انتخاب نیست

چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۱۳ ب.ظ

یه روزی هم میاد که دیگه اینجا هیچوقت به روز نمیشه... اگر بلاگفا بود، جلوی آخرین تاریخ بروزرسانی اش می نوشت ده روز پیش... چهل روز پیش...صد روز پیش... صد و هفتاد و یک روز پیش...دویست و شصت و سه روز پیش... سیصد و چهل روز پیش... از یکسال هم که میگذشت جلوش یه علامت (-) می ذاشت. (-) یعنی حساب کتابش دیگه از دست مون در رفته. یعنی کسی که سیصد و اندی روز ننوشته دیگه چه اهمیتی داره آخرین بار کِی نوشته؟...

ولی

هیچکس جز صاحب وبلاگ نمی فهمه که دیدن یه علامت منفی جلوی اسم وبلاگش چقدر غم انگیزه.

  • ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۱۳
  • خانوم ِ لبخند:)

... بگوید خانه را ول کن بگو من کی، کجا باشم؟

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۵۹ ق.ظ

بهارم، دخترِ هنوز به دنیا نیامده ام،

یک روز که نمی دانم چقدر نزدیک یا دور است و تو دیگر به جایی رسیده ای که می توانی تفاوت مزه های تلخ و شور و شیرین و بی مزگی را درک کنی، ازت می خواهم فقط یک روز صبح که از خواب بلند می شوی چای صبحانه ات را بدون شکر بنوشی، ظهر موقع غذا خوردن در حالی که همه مان سالاد را با سس میخوریم، تو روی سالادت سس نریزی و گوجه سبزهایت را هم بدون نمک بخوری! بعد همینطور که با اخم و تعجب نگاهم می کنی و دلت میخواهد درباره علت رفتارم برایت توضیح بدم؛ حتما تو را روی دو پایم خواهم نشاند و بهت خواهم گفت: بزرگ که می شوی، تا دلت بخواهد دوست پیدا می کنی اما از یک سنی به بعد متوجه می شوی چیزی که زیاد است دوست است و آنکه جایش خالی می ماند رِفیق است. بهار؛ یک دنیا فاصله است بین دوست تا رِفیق...

انگار بگویند روی گوجه سبزت نمک نپاش! چای صبحانه ات را با شکر شیرین نکن. سالادت را بدون سس بخور. زندگی بدون یک رِفیق پایه و تمام عیار، همین قدر بی مزه و از رنگ و رو رفته، از گلویت پایین می رود.





پ.ن1: گفت آدم وقتی یه سوت میزنه باید هفت هشت تا رفیق دورش جمع بشن. گفتم من یه سوت میزنم صدا میره برمیگرده به خودم.

پ.ن2: عکس از اینستاگرام جناب ماندنی


  • خانوم ِ لبخند:)

طرزِ تهیه "لورت" را هم یادداشت نکردم

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ق.ظ

توی گوگل نوشتم طرز تهیه "لورت" بعد دیدم گوگل میگوید لورت غلط است جانم! رولت درست است. بعد یادم افتاد به نیلوفر هم می گفتی لیلوفر...به هودِ آشپزخانه هم میگفتی اود... بعد زدم زیرِ گریه!... بعد از تو هیچکس دیگر به رولت نگفت لورت و کسی نیلوفر را لیلوفر صدا نکرد... میبینی دلم چقدر برای اشتباه حرف زدنت تنگ شده؟! برای خودت که بماند...

هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست...درست 365 روزه که بی خبر گذاشتی رفتی! حساب کتابش دستته؟ 

  • ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۰۰
  • خانوم ِ لبخند:)